آمده مرحله ی آخر پرپر شدنت

آمده مرحله ی آخر پرپر شدنت
آه! این است ته قصه ی دلبر شدنت
خواب هایم همگی رنگ حقیقت خورده
ای دل این است ، ببین اول مضطر شدنت
خیره بر معجر من می شوی ای پشت وپناه؟
مضطرب هستم از این دل نگران تر شدنت
این همان جاست که در اوج عطش می بینی
میمانی پر از کینه ی لشگر شدنت
می رسد العطش و آب نیمی آید و بعد
داستان غم بی دستِ برادر شدنت
از سراشیبی گودال نگو می ترسم
این همان جاست … همان نقطه ی بی سر شدنت
یک که نه! پنج که نه! هفت که نه! می بینم
بوسه گاه لب شمشیر مکرّر شدنت
این همان جاست که زیر سم اسبان سپاه
شاهدم! شاهد با خاک برابر شدنت

زینب آماده بشو! مقنعه را محکم کن
کربلا منتظر وحی پیمبر شدنت

شاعر: علیرضا لك
نوع شعر: غزل
دسته‌ها: اشعار. موضوعات: ورود کربلا و کربلا.

پاسخ دهید