آن روز کوفه حال و هوایی غریب داشت
وقتی نگاه ها همه بوی فریب داشت
تنها ترین مسافر شبگرد کوفه بود
آن زائری که همره خود عطر سیب داشت
وقت عبور از صف آهنگران شهر
بر روی لب ترنم أمّن یجیب داشت
با دیدن سه شعبه و سر نیزه هایشان
دیگر خبر ز روضهی شیب الخضیب داشت
مجنون و سر سپردهی مولای خویش بود
یعنی تنش برای جراحت شکیب داشت
دارالاماره تشنهی خون شهید بود
آن روز کوفه حال و هوایی غریب داشت
پیوست عاقبت سر او با سر امام
در کاروان کرب و بلا هم نصیب داشت
پاسخ دهید