آهی کشید و رفت دوان سوی قتلگاه
یعنی عموی ماه من افتاده بی پناه
رفت و صدای ناله ی زینب بلند شد
با بغض در گلو! نتوانست و گفت …. آه
از بین تیغ و نیزه گذشت و رسید و گفت
گفتم رهات نمی کنم حتی به قتلگاه!
خیلی دلم گرفته و می سوزد ای عمو
من در کنارت هستم و عمه ست در نگاه
زحمت کشید عمه نیایم ولی نشد
تقصیر او نبوده که افتاده ام به راه
خدّالتریب خیل ملک هست پس چرا
افتاده ای به خاک تو اینگونه بی سپاه ؟
با وضع دست من نکنی یاد مادرت؟
آن مادری که رفت ره کوچه اشتباه
فرقی زیاد نیست بین من یاس مرتضی
دستم بریده گشت ولی دست او سیاه
دیگر بس است روضه بماند برای بعد
وقتی به عرش هست مادرمان دیده اش به راه
پاسخ دهید