او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد
سینه زنی عالم بالا شروع شد
این حس مادرانه که دست خودش نبود
دلشوره های زینب کبری شروع شد
وقت مرور خاطره های گذشته شد
اشک حرم میانۀ صحرا شروع شد
ذکر حدیث پیرهن سرخ کودکی
حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد
وقتی لباس حنجر او را خراش داد
صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد
“واللهِ هاهنا ذُبِح طفلُنا الرَّضیع”
دیگرلهوف خوانی آقا شروع شد
“واللهِ هاهنا سبِی…روضه خوان بس است”
شرمندگی حضرت سقا شروع شد
یک تیغ کند کار خودش را تمام کرد
غارت نمودن تنش اما شروع شد
پاسخ دهید