اى نور دیده به پدر دیده باز کن

اى نور دیده به پدر دیده باز کن
کم تر براى این پدر پیر ناز کن
بر خیز و با نگاه نشسته میان خون
پیش سپاه کفر مرا سرفراز کن
دستم دراز نیست به سیراب کردنت
تا خون بگیرم از دهنت کام باز کن
با این که شد نصیب تو پیروزى بزرگ
داغت عظیم شد زسکوت احتراز کن
با نغمه ى پیمبرى و سوز حیدرى
از حربگاه مأذنه بانگ نماز کن
سرو روان مرو، که سرانجام کار شد
صبرى به گام آخرم اى سرو ناز کن
تا میهمان به دیدن مقتل نیامده
بر خیز و عمه را قدمى پیشواز کن
شد داغ هلهله ز غم تو کشنده‏تر
یک حمله ى مجددى اى یکه تاز کن
صبرى که با تو معبر معراج طى شود
با لفظ عشق معنى این رمز و راز کن

شاعر:
نوع شعر: غزل

پاسخ دهید