اینجا که زخم از درِ هر خانه می زنند

اینجا که زخم از درِ هر خانه می زنند

اینجا که بند بر پَر پروانه می زنند

خون می چکد ز گوشه چشمان خاکی ات

وقتی که پلک های غریبانه می زنند

با گوشواره های خودم ناز می کنم

بر دختران که سنگ به ویرانه می زنند

مویی نمانده تا که ببافی هزار شکر

مویی نمانده ، باز چرا شانه می زنند

دستی بکش به زبری رویم که حق دهی

نامردهای شام چه مردانه می زنند

دستم برای لمس لبت هم تکان نخورد

از بس که تازیانه بر این شانه می زنند

حتماً عمو نبود که با گریه عمه گفت:

دارند حرف تو در خانه می زنند

سنگین شده ست گوشم و بهتر که نشنوم

حالا که روی قیمت تو چانه می زنند

شاعر:
نوع شعر: غزل

پاسخ دهید