این اسب ها از این بدنم پا نمی کشند

این اسب ها از این بدنم پا نمی کشند
از روی غنچه ی کفنم پا نمی کشند
تا که گلاب ناب مرا در نیاورند
از غنچه های یاسمنم پا نمی کشند
این نیزه ها که در جگرم پا گذاشتند
چون داد می زنم : حسنم ، پا نمی کشند
می خواستم دوباره صدایت کنم ولی
یک لحظه هم از این دهنم پا نمی کشند
موی مرا به دست گرفتند و می کشند
اما ز دست و پا و تنم پا نمی کشند

شاعر: رحمن نوازنی
نوع شعر: غزل

پاسخ دهید