این همه درد دلم چشم تری می خواهد
آتش سینه ام امشب جگری می خواهد
قصه های شب یلدای فراق من و تو
تا که پایان بپذیرد سحری می خواهد
باز خاکسترم از شوق تو پروانه شده
شمع من شعله تو بال و پری می خواهد
مگر احوال دلم با تو به سامان برسد
سینه آرام ندارد که سری می خواهد
دخترت را چه شد اینبار نبردی بابا؟
هر سفر قاعدتاً همسفری می خواهد
حال من حال یتیمی است که هر شب تا صبح
دامن عمه گرفته پدری می خواهد
خون پیشانی تو آتش این دل شده است
لاله تا داغ ببیند شرری می خواهد
نکند بازهم این زخم دهن باز کند
لب تو بوسه ی آهسته تری می خواهد
چادرم سوخته فکر کفنم باش پدر
قامتم پوشش نوع دگری می خواهد
این شب آخری ای کاش عمو پیشم بود
شام تاریک خرابه قمری می خواهد
پاسخ دهید