بابا بیا کبوتر بی بال و پر شدم

بابا بیا کبوتر بی بال و پر شدم

بی آب و دانه مانده ام و مختصر شدم

تغییر طرح صورت من بی دلیل نیست

از بس شبــیه فاطمه بودم نظر شــدم

زانو بغل نمودن من ناز کردن اســت

از بوسه ی سکینه و تو باخبر شدم

دستی کشیده ای به سر و روی او ولی

من با سرت به روی سنان همسفر شدم

جان می کَنم، قدم بزنم می خورم زمین

بی دست و پا ز شدت درد کمر شدم

امشب بیا و دخترکت را قبول کُن

وقــتی برای قافــله ای درد سر شدم

شاعر: حبیب نیازی
نوع شعر: غزل

پاسخ دهید