بابا سرم، تنم، جگرم، پهلویم، پرم

بابا سرم، تنم، جگرم، پهلویم، پرم
یکی دو تا که نیست کبودی پیکرم
بیش از همین مخواه و گرنه به جان تو
باید همین کنار تو تا صبح بشمرم
از تو چه مانده است؟ بگویم: که ای پدر
ازمن چه مانده است؟ بگویی: که دخترم
اندازه ی لب تو لبم شد ترک ترک
اندازه ی سر تو گرفتار شد سرم
از تو نمانده است به جز عکس مبهمت
ازمن نمانده است به جز عکس مادرم
ازتوسوال می کنم انگشترت کجاست؟
که تو سوال می کنی از حال معجرم؟
دیدم خودم چگونه سرت را به طشت زد
حق می دهی بمیرم و طاقت نیاورم
مرد کنیز زاده ای از ما کنیز خواست
بیچاره خواهر تو و بیچاره خواهرم
مرهم به درد این همه زخمم نمی خورد
بابا سرم، تنم، جگرم، پهلویم، پرم

شاعر: حجت الاسلام انجوی نژاد
نوع شعر: غزل

پاسخ دهید