بیا و بال و پر بسته ى مرا وا کن
بیا و پرزدنم را کمى تماشا کن
بیا و راهى جبهه نما مرا بابا
بیا و جیره ى جنگى من مهیا کن
بیا بسیجى خود را به جبهه کن اعزام
بیاو اذن جهاد مرا تو امضا کن
نوشت نام قشنگى به روى سربندم
نظر زمهر و محبت به نام زهرا کن
کنار پیکر من، آمدى اگر بابا
به حال خویش نمارحمى و مدارا کن
میان لشگر دشمن، اگر رهم گم شد
میان حلقه ى خنجر مرا تو پیدا کن
ز بین آن همه زخمى که بر تنم آید
براى بوسه ى خود اى پدر رهى واکن
براى بردن جسمم به سوى دارالحرب
عباى هاشمى خویش را مهیا کن
پاسخ دهید