تو بی ابتدایی و بی انتها
شبیه پیمبر شبیه خدا
تو بالاترین نقطه ی باوری
معماترین نقطه ی زیر «با»
مقرب ترین جلوه ی لم یلد
و لم یولد آیه های خدا
تو آن سمت دروازه ی باوری
همان جا که می خوانمش ناکجا
مرا آن طرف ها اگر راه نیست
شما لااقل این طرف ها بیا
تو آن خواهش سبز سجاده ای
همان التماس شب انبیا
تویی مقصد اول و آخرم
مناجات شب های غارِ حرا
بیا با پر و بال کروبیان
بزن وصله این گیوه ی پاره را
بزن بیل خود را بر این سرزمین
بزن تا که باشم درخت شما
من از آبِ چاهِ شما خورده ام
که حالا شدم تشنه ی کربلا
خدای کرم! سایه ی ناشناس!
در این کوچه های بدون صدا
چنان مخلصانه کرم می کنی
که حتی نمی ماندت رَدِّ پا
تو یعنی همان شاهِ شهر منی
که داری قدم می زنی با گدا؟!
در این سینه ی شب کجا می روی؟
از این جاده ها، دور از چشم ما
به سمت مناجات سجاده ات
اگر می روی التماس دعا
پاسخ دهید