تو سرو قامتی

تو سرو قامتی ، تو سراپا ملاحتی
آقا تو حسن مطلقی و بی نهایتی
خاک زمین که عطر حضور تو را گرفت
از یاد رفت قصه ی یوسف به راحتی
ایوب که پیمبر صبر و رضا شده
از لطف توست دارد اگرحلم و طاقتی
بی شک و شبهه دست توسل زده مسیح
بر دامنت اگر شده صاحب کرامتی
یاد پیامبر به خدا زنده می شود
وقتی که گرم ذکر و دعا و عبادتی
حتماً برای خواهش دست نیازمند
دست تو داشت پاسخ سبز اجابتی
وقتی میان معرکه شمشیر می کشی
تنها تویی که مرد نبرد و رشادتی
با تیغ ذوالفقار که در دستهای توست
بر پا شده به عرصه ی میدان قیامتی
** بر دوش سید الشهدا بود رایتت
** عباس بود آینه دار شجا عتت

شاعر: يوسف رحيمي
نوع شعر: غزل
دسته‌ها: اشعار. موضوعات: امام حسن علیه السلام و ولادت.

پاسخ دهید