حالا که آمدی جگرم را نگاه کن
ته مانده های بال وپرم را نگاه کن
بیش ازسلام کردن و احوال پرسی ام
قاب سیاه چشم ترم را نگاه کن
رنگی به چهره دارم اگر ای عزیز من
خون لخته های دور سرم را نگاه کن
گر آن غروب غارت آتش ندیده ای
امروز پای شعله ورم را نگاه کن
از معجر شکسته و چادر نماز من
گل جا مه ی بنفشه ترم را نگاه کن
من مثل تو فراق برادرکشیده ام
خم گشته است این کمرم را نگاه کن
باور نمی کنی که چه رفته به معجرم
این گیسوان مختصرم را نگاه کن
پاسخ دهید