حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد

حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد
دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد
آسمانم همه ابری است ، تماشایش کن
«نه» نگو! چون به تلنگر زدنی می بارد
** حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی
** دست رد بر جگــر تنگ بلــورم نزنی
مهلتی تا که کنــار تو تلالــو بکنم
با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم
نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا !
همه هستی خود نذر سر تو بکنم
** دو پســر نزد تو با چشـــم ترم آوردم
** دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم
هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند
بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند
در دل کوچک شان عشق شما می جوشد
تا که گردند به قربان شما ملتمس اند
** هر دوتا شیر مرا با غم تو نوشیدند
** از شب پیش برای تو کفن پوشیدند
حضرت آینه بگذار سرافراز شوم
در شعاع کرمت بشکُفم و باز شوم
طپش ام کُند شده، مرحمتی کن آقا !
تا به پایان نرســم بازهم آغاز شوم
** این حریصان شهادت ز پی نان توأند
** هر دو از روز ازل دست به دامان توأند
پیش از آنی که بیایند تفأل زده اند
عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند
یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند
تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اند

شاعر: سعید توفیقی
نوع شعر: ترجیع بند

پاسخ دهید