در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود
حتی دل فرشته برایش گرفته بود
با آستین پارهی پیراهن خودش
جبریل را به زیر کسایش گرفته بود
زورش نمی رسید کسی را صدا کند
از گریه زیاد ، صدایش گرفته بود
از ابتدای شب که خودش را به خواب زد
معلوم بود آنکه دعایش گرفته بود
حتماً نزول می کند آیات تازه ای
با چلّهای که بین حرایش گرفته بود
مشغول ذکر نافلهاش شد،ولی کجاست؟
آن چادری که عمّه برایش گرفته بود
پاسخ دهید