در سرخی غروب نشسته سپیده‏ات

در سرخی غروب نشسته سپیده ات
جان بر لبم زعمر به پایان رسیده ات
آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای ناله‏ های بریده‏ بریده‏ات
در بین این غبار به سوی تو آمدم
از روی ردّ خونِ به صحرا چکیده‏ات
پا می‏کشی به خاک… تنت درد می‏کند
آتش گرفته جان من ِ داغ‏دیده‏ات
خون گریه می‏کنند چرا نعل اسب‏ها؟
سخت است روضه‏ی تن در خون تپیده‏ات
بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده‏ام
آه ای غزل! چگونه ببینم قصیده‏ات؟
باید که می‏شکفت گل زخم بر تنت
از بس خدا شبیه حسن آفریده‏ ات

شاعر: سیدمحمدجواد شرافت
نوع شعر: غزل

پاسخ دهید