در سینه ام داغی نشسته روی داغی

در سینه ام داغی نشسته روی داغی

دارم به دل از لاله های داغ باغی

با رفتنت شادی هم از دلهای ما رفت

بعد از فراقت از غم دل کو فراغی؟

خورشید نیزه ! ماه این ویرانسرایی

در شام جز رویت نمی بینم چراغی

ای لاله من نیلوفرم عمه بنفشه

دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی

خاکستری که بر سرو رویت نشسته

داغی نشانده بر دلم آن هم چه داغی

بابا شما چیزی نپرس از گوشواره

من هم از انگشتر نمی گیرم سراغی

شاعر: سیدمحمدجواد شرافت
نوع شعر: غزل

پاسخ دهید