دل آسمان میل دارد ببارد

دل آسمان میل دارد ببارد
‏خرابه نشینی ما گریه دارد
سرانگشت مشکل گشایم ضعیف است
‏که خار ازکف پای من در بیارد
الا خیزران خورده­ی مجلس طشت!
‏غم تو گلوی مرا می­فشارد
بیا تا تماشاچیانت نگویند
که این طفل آواره بابا ندارد
عجب روزگار عجیب و غریبی است
‏یهودی مرا خارجی می شمارد

شاعر: سعید حدّادیان
نوع شعر: غزل

پاسخ دهید