شبی که دیده ی خود پر ستاره می کردم
برای غربت دل فکر چاره می کردم
به دانه های چو تسبیحِ اشک ، در دستم
برای آمدنت استخاره می کردم
نماز عاشقی من شکسته شد اما
سلام بر تو زدارالعماره می کردم
من از محله ی آهنگران بی احساس
گذر نمودم ودل پر شراره می کردم
یکی سفارش تیر سه شعبه ای می داد
دعا برای سر شیرخواره می کردم
غریب تر ز دلم روزگار چون می خواست
به کودکان غریبم اشاره می کردم
پاسخ دهید