شد زمین و زمان همه در هَم

شد زمین و زمان همه در هَم
کربلا چون قدوم دلبر دید
نینوا از مهابت سلطان
زیر ِ پای حسین میلرزید

پا ز مرکب چو بر زمین بگذاشت
میزد از آسمان فرشته صلا
آیه ای بر امام نازل شد
قل اعوذُ برب کرب و بلا

چه شده مرکب زبان بسته
که قدم از قدم نه برداری
گوشه ی دیده ات چرا خیس است؟
مگر از کربلا خبر داری؟

پیش قَدِّ رسای ساقی بود
نخلها سر فرود آوردند
کودکان در بر ِ عمو عباس
مشک ها هرچه بود آوردند

قول دادند موجهای فرات
که کسی تشنه لب نمیماند
خارها هم به ساربان گفتند:
هیچ طفلی عقب نمی ماند

غیرت کودکانه را بنگر
گریه ها گریه های نوزاد است
حیرتِ مادرانه را بنگر
خنده ها خنده های صیاد است

روی دست تمام دخترها
عمه کار ِ بهانه ای می داد
با زبان اشاره غمها را
رَدِّ پای نشانه ای می داد

گفت با خویش زیر لب زینب
این زمین را چه جور می بینی؟
ناگهان زد صدا برادر جان
نیزه ها را ز دور می بینی؟

دارد از گوشه گوشه ی میدان
دسته دسته سپاه می آید
نکند این چنین که می بینم
خبر از قتلگاه می آید

این همه لشگر از کجا آمد
پس چه شد وعده های مهمانی
باغ هاشان چه میوه ها داده
سفره هاشان پُر از پریشانی

کوله هاشان چرا پُر از تیر است
بارهاشان چرا پُر از سنگ است
میشود تا مدینه برگردی
دلِ من بَهر مادرم تنگ است

شاعر:
نوع شعر: ترجیع بند
دسته‌ها: اشعار. موضوعات: ورود کربلا و کربلا.

پاسخ دهید