طوفان بودیم، ساحلی رام شدیم
ما را خواندیّ و صاحبِ نام شدیم
چون زلف تو، آشفته و درهم بودیم
در سایه ی ابروانت آرام شدیم
ساقی شده ای جام هدایت داری
ای آنکه به شیعیان عنایت داری
تو بانی شهر عاشقانی مولا
از جانب حق حکم ولایت داری
امروز اگرچه سیر دیدیم تو را
پیدا بوی و دیر دیدیم تورا
خورشیدی و چشم عاجز از رویت توست
در آیینه غدیر دیدیم تو را
عشق ابدی و ازلی بود آن روز
آغاز ولایت ولی بود آن روز
دستان خدا که عاشقان را ماواست
در دست محمد و علی بود آن روز
ما عاشق عدل حیدریات شدهایم
مولایی و مست رهبریت شدهایم
تو کعبه و ما دور سرت می گردیم
خورشید شدی و مشتریات شده ایم
دریای هم اند و ساحل هم هستند
زهرا و علی که هم دل هم هستند
شفاف و عمیق و بی نهایت همچون
دو آینه که مقابل هم هستند
پاسخ دهید