عرشی داغ دیده ز اهریمن پلید
ای گشته از مروت این دشت نا امید
بی یار مانده در دل انبوه مسلمین
اما نه شیعیان علی، شیعه ی یزید!
این قدر طفره از نگه خواهرت مرو
رخصت بده که بالاخره نوبتم رسید
دیگر بهانه ای که نداری برای من
وقتی که خیمه خیمه شده خانه ی شهید
مپسند دو جوان مرا بی نصیب که
از شاهزاده سر شده، تا عبد زر خرید
لختی دگر چو شمع شبستان کربلا
پروانه های خواهر خود را به خاک دید
خورشید بر فراز سر خود مرور کرد
هفتاد و یک کبوتر عاشق که می پرید
پاسخ دهید