غیر ازین در، خواهش احسان نمی‌آید به کار

غیر ازین در، خواهش احسان نمی‌آید به کار
التماس از دست این‌وآن نمی‌آید به کار

اهل تعارف نیستم جان قابل تعارف نبود
محضر معشوق حتی جان نمی‌آید به کار

یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است
گر نباشد دست بر دامان نمی‌آید به کار

بی‌سروسامان شدن سیر و سلوک عاشق است
طالب دل را سروسامان نمی‌آید به کار

خلوت یک کنج یوسف را عزیز مصر کرد
بی‌گناهان را چرا زندان نمی‌آید به کار

کار؛کار پنجه مشگل‌گشای مرتضاست
این گره طوری ست که دندان نمی‌آید به کار

کوفه هم ویرانه بود اول؛ علی ‌آباد کرد
چه کسی گفته دل ویران نمی‌آید به کار

دوستانت خاک را این‌قدر ارزش داده‌اند
ورنه بی کنعانیان کنعان نمی‌آید به کار

لطف کن قلاده‌ام را گوشه صحنت ببند
در نجف غیر از سگ دربان نمی‌آید به کار

شاعر: علی اکبر لطیفیان
نوع شعر: غزل
دسته‌ها: اشعار. موضوعات: امام علی علیه السلام، مدح و ولادت.

پاسخ دهید