غیر از غبار چهره او هاله اى نداشت
هر روز صبح روى مژه ژاله اى نداشت
از ضعف،زخم هاى تنش خشکِ خشک بود
مىخواست باغِ داغ شود، لاله اى نداشت
وقتى که از بساط گلویش گلایه کرد
آهى به سینه داشت، ولى ناله اى نداشت
رفت از شبِ خرابه و تشییع هم نشد
تنهاترین ستاره که دنباله اى نداشت
صیاد از سهولت صیدت عجب مکن
این ماهى کبود شده باله اى نداشت
با اضطراب آمد و با التهاب رفت
کوچکترین شهیده که غساله اى نداشت
آن شب که دفن شد،دل من نیز مىسرود
این خاک مرتفعتر از این چاله اى نداشت …؟
پاسخ دهید