کوچه گردی نکن حبیب خدا
میهمانی تو ، منزلت داری
دعوتت کرده اند این مردم
تو از این کوفه دست خط داری
ای ولی فقیه دلخسته
ای ابر مرد قهرمان چه خبر؟
نامه دادی حسین برگردد؟
از امام زمانمان چه خبر؟
رو نزن ؛گوششان کَر است امشب
با غم بی کسی مداراکن
همه دارند می روند آقا
بی صدا گریه کن ، تماشا کن!
باز هم بی بصیرتی کردند
جهل شان کار دستشان داده
لقمه های حرام را خوردند
دل بریدند از شما ساده
چاله کَندَند بر سر راهت
تا که گودال را مَحَک بزنند
ریسمان جهالت آوردند
تا که به زخم دلت نمک بزنند
کوفه بال وپر شما را بست
کُنج دیوار خسته افتادی
تنگی کوچه هاش باعث شد
یاد پهلو شکسته افتادی
ضربه هاشان به پهلویت می خورد
درد هایت یکی دوتا که نبود
چه قَدَر زود دوره ات کردند
کوفه گودال کربلا که نبود
با غروری شکسته آقاجان
سر دارالعماره ات بردند
باورم نیست با تنی بی سر
سمت میخ قناره ات بردند
آب در حسرت لبانت سوخت
لب پاره مُعَذَّبی آقا
گریه هایت به کوفیان فهماند
فکر فردای زینبی آقا
تهمت خوردن شراب زدند
به شما مرد حق پرست آقا
تازه با این که خیزران نزدند
دو سه دندانتان شکست آقـا
خیزران گفتم و دلم خون شد
دهنم تیر می کشد چه کنم
روضه ات را به سمت بَزم شراب
دست تقدیر می کشد چه کنم
… بی ادب تا که چوب را برداشت
قلم آشفته شد مُرّکب ریخت
بی ادب چوب را که بالا برد
غم عالم به جان زینب ریخت
با غرور و کنایه گفت : حسین
چه قدر چهره ات شکسته شده !
روی نیزه مگر نخوابیدی ؟!
که چنین پلک هات بسته شده!
تشت زر منبرت شده ، دیدی ؟!
دینتان زنده شد ؟ دعات گرفت ؟
از ته جام من لبی تر کن
قاری خوش صدا ، صدات گرفت !
پاسخ دهید