لبم بوی پدر دارد عمو جان
سرم شوق سفر دارد عمو جان
تمام سنگ ها بر صورتم خورد
یتیمی دردسر دارد عمو جان
¡
مرا محروم از رفتن مگردان
اسیر فتنه ی دشمن مگردان
تو که هرگز یتیمی را نراندی
بزرگی کن تو رو از من مگردان
¡
گل پژمرده پژمردن نداره
ز پا افتاده پا خوردن نداره
مرا بگذار عمو برگرد خیمه
تن پاشیده که بردن نداره
پاسخ دهید