لحظه ای دنیا ندیده آرمیدن های من
سوخته از دست غم بال تپیدن های من
می رسم تا کربلا با محمل بارانی ام
بوی رفتن می دهد حتی رسیدن های من
نیزه و شمشیر ها آمادۀ مهمانی اند
وای از گودال و وای از داغ دیدن های من
سایه ام پیدا نبود عمری ولی اینجا ببین
از حرم تا قتلگاه تو دویدن های من
یادگار مادرم! آنروز می آید چه زود
از ضریح حنجر تو بوسه چیدن های من
با همه می آیم و تنها از اینجا می روم
مُردنم آسانتر از این دل بریدن های من
داغ ها را یک تنه تا به قیامت می برم
می روی بر نیزه می بینی خمیدن های من
پاسخ دهید