مرا به ماه چه حاجت که آفتابیام امشب
که داده چشم شما آسمان آبیام امشب
مکن محبت از این بیش تا ز شرم نمیرم
حساب کن که همان مرد نا حسابیام امشب
به جمع پاکدلانم کشانده ای نگرانم
که آبرو ببرد جامۀ شرابیام امشب
ز پیچ و تاب جهان ایمنم به زلف سیاهت
اگر گره بخورد زلف پیچ و تابیام امشب
در آستان تو باید نماز شکر بخوانم
اگر اجازه دهد مستی و خرابی ام امشب
اگر به هرکه و هرچه تمام عمر تلف شد
تمام عمر فدایت ابوترابی ام امشب
پاسخ دهید