هیچ موجى از شکست شوق من آگاه نیست

هیچ موجى از شکست شوق من آگاه نیست
در کنار ساحلم امّا به دریا راه نیست
تا مپندارند با مرگم تو مى‏ میرى، بگو:
این که مى‏‏بینید فعل است و ظهور، الله نیست
در مسیر «لا» و «إلا» خون عاشق مى‏‏دود
در دل معشوق مطلق راه هست و راه نیست
کاروان تشنه‏ی اشکت نشانم داده است
منزل من چشم‏هاى توست، پلک چاه نیست
روى بر سمّ ستوران دادم و گفتم به خاک
در مقام جلوه‏ی خورشید جاى ماه نیست
مى‏‏برى من را و پا را مى‏‏کشم روى زمین
در رکاب شوق، حرف از قامت کوتاه نیست
صوت داوود است جارى از فضاى سینه‏‏ام
در مسیرش استخوانى گاه هست و گاه نیست
مى‏‏زنیدم ضربه امّا من نمى‏ریزم فرو
کوه را هیچ التفاتى بر هجوم کاه نیست

شاعر: رضا جعفری
نوع شعر: غزل

پاسخ دهید