واله و مست سوی معرکه عازم شده است

واله و مست سوی معرکه عازم شده است
رفتنش بدرقه با اشک محارم شده است
او به دست ولی الله معمم گشته
قطب علمی دو صد مرجع و عالم شده است
مرگ بازیچۀ دست همه اولاد علیست
مات رزمش همه افلاک و عوالم شده است
رسم این است سرش نقل بریزند نه سنگ
بین گودال عجب گرم مراسم شده است
حرف تقسیم تنش معنی نازک می خواست
آینه خرد که شد حضرت قاسم شده است
خواست یک بار دگر نام عمو را ببرد
نیزه ای در وسط سینه مزاحم شده است
یک نفر قصد نموده که سرش را بِبرد
آه که موقع تقسیم غنائم شده است

شاعر:  محسن حنیفی
نوع شعر: غزل

پاسخ دهید