چه صدایی ست که احساس مرا می خواند

چه صدایی ست که احساس مرا می خواند
مثل آوازحرا سمت خدا می خواند
چه شگفت است که باران صدا می بارد
واژه در واژه غزل های رها می بارد
واژه هاطعم اهورایی کوثردارد
وحی می بارد وحس خوش باوردارد
باوراین است که تا قافله ها برگردند
واجب اینجاست همه نافله ها برگردند
شد مقدر که رسالت به ولایت برسد
دین شکوفا به درختی که نهایت برسد
دین شکوفا برسد آینه لبریز شود
عشق در ذوق غدیر عاطفه انگیزشود
دستی ازسلسله ی نور به بالا برسد
اوج من کنت به سرشانه ی مولا برسد
هرکه مولای من اویم…و محمد می گفت
نور از نور هرآیینه مجدد می گفت
پیش از این گفت نه یک بار ولی نشنیدند
هر چه با صوت رسا گفت علی، نشنیدند
ولی امروز غدیر است و شنیدن جاریست
همه جا زمزمه ی روشن دیدن جاریست
و شنیدیم نبی گفت علی تان مولاست
و پس از این نفس سبز ولی تان مولاست
یازده مرتبه این نور سفر خواهد کرد
نسل ها را نفسی تازه خبر خواهد کرد
که غدیر آمد تا جاری کوثر باشد
چهارده آینه گسترده ی باور باشد
باور این است که هر لحظه ولایت با ماست
از غدیری که نفس های هدایت با ماست
باز ای هم نفسان حس شکوفا دارم
بویی از پیرهن یوسف زهرا دارم
ناگهان می رسد آن ماه که هستی با اوست
خم سربسته ی راز است که مستی با اوست
مست مهدی شده ام ساز سکوتی بزنید
در غدیری که شکوفاست قنوتی بزنید

شاعر: خلیل عمرانی
نوع شعر: قصیده
دسته‌ها: اشعار. موضوعات: امام علی علیه السلام، غدیر و مدح.

پاسخ دهید