کاروان بهشتیان آمد
کربلا میهمان نوازی کن
متبّرک شدی به عطر حسین
برترین خاک؛ سرفرازی کن
کربلا دجله را خبر کن زود
قافله با شتاب آمده است
تکّه ای ابر سایبان بفرست
شیر خوار رُباب آمده است
یاد تیغ و تُرنج افتادی
به تو حق می دهم که حیرانی
قدو بالای دیدنی دارد
علی اکبر است می دانی
بوی شهر مدینه را حس کن
این دو آئینه ی سخا هستند
مثل من بُغض کرده ای ! آری
یادگاران مجتبی هستند
مثل پروانه گرد اربابت
نوجوانان زینب کبری
داغ فرزند، کربلا! سخت ات
رحم کن ، جانِ زینب کبری
ازفرات خودت بگو قدری
ساقی این خیام عباس است
آب سرد و خنک به او برسان
چون به قولی که داده حسّاس است
کربلا! زینب است این بانو
عزتّش را مگر نمی بینی ؟!
هی نگو دشت از چه می لرزد ؟
هیبتش را مگر نمی بینی ؟!
داغدار قبیله آمده است
اشک وخون دارد او به دیده هنوز
کربلا زود سر به زیر انداز
سایه اش را کسی ندیده هنوز
راستی این سه ساله ی شیرین
میوه ی قلب حضرت آقاست
چادرش را اگر کسی نبرد!
پرچم انقلاب عاشوراست
چیست آن چاله ی عمیق آنجا؟
دلم آشوب شد ، منای حسین
خارهای تو درد سر دارد
نونهال اند بچه های حسین
گریه های علی که یادت هست
جنگ صفین ماجرا رو شد
صحبت از تشنگی وسط آمد
حرف تیغ و گلو و گیسو شد
کاش این چاله را نمی دیدم
بیشتر می خورد که گودال است
پی گنجی عظیم کنده شده
عشق کوفی طلا و خلخال است
کاش این چاله را نمی دیدم
دل من شور می زند انگار
کمی آهسته ، این صدا از چیست ؟
خنجری زور می زند انگار!
پاسخ دهید