گهواره تکان می خورد آرام نگیرد

گهواره تکان می خورد  آرام نگیرد

از سینه خشکیده دگر کام نگیرد

حالا که شنیدست ندا ‌«ینصرنی» را

جز عزم به میدان٬ کمک انجام نگیرد

تشنه ست٬ ولی معرفت این است که دیگر

از دست کسی غیر نبی، جام نگیرد

با گریه ی بی اشک صدا کرد پدر را

تا یکّه به میدان بلا گام نگیرد

بر سینه خود تنگ گرفتش شه والا

آن گونه که کس یار دلارام نگیرد

آورد به میدان به سر دست که گویی

جز بر سر دست پدر آرام نگیرد

شاعر: سید رضا مؤید
نوع شعر: غزل

پاسخ دهید